جدول جو
جدول جو

معنی تر حال - جستجوی لغت در جدول جو

تر حال
فراروی (کوچ) دیدین
تصویری از تر حال
تصویر تر حال
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از در حال
تصویر در حال
فورا فی الحال هماندم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترحال
تصویر ترحال
کوچ کردن، رحلت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترحال
تصویر ترحال
((تَ))
کوچیدن، بار بستن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ترحال
تصویر ترحال
کوچ کردن، کوچیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تا حالا
تصویر تا حالا
تاکنون
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بی حال
تصویر بی حال
سست
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ارتحال
تصویر ارتحال
از مکانی به مکان دیگر شدن، سفر کردن، کوچ کردن، کوچیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پر حلل
تصویر پر حلل
پرزینت، پرزیور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پر حاصل
تصویر پر حاصل
پربار، پربر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بد حال
تصویر بد حال
پراشیده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شرح حال
تصویر شرح حال
سرگذشت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از عرض حال
تصویر عرض حال
دادخواست
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بهر حال
تصویر بهر حال
در همه حال بهمه صورت در هر صورت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از با حال
تصویر با حال
خوش ساخت خوشنما
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بر دال
تصویر بر دال
پرگار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تیره حال
تصویر تیره حال
تیره روز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترجحات
تصویر ترجحات
جمع ترجح
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترشحات
تصویر ترشحات
جمع ترشح ترشحات معده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تبه حال
تصویر تبه حال
بد حال، حال تباه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بی حال
تصویر بی حال
بی رمق، سست، ناتوان، آنکه حال خوشی ندارد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ارتحال
تصویر ارتحال
رحلت کردن، درگذشتن، مردن، از جایی به جایی رفتن، کوچ کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عرضحال
تصویر عرضحال
شکایت، داد خواست، عریضه، قصه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارتحال
تصویر ارتحال
((اِ تِ))
کوچ کردن، رحلت کردن، مردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تب خال
تصویر تب خال
((تَ))
تاولی که بر اثر تب در کنار لب و دهان بوجود می آید
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تنگ حال
تصویر تنگ حال
نادار، بی بضاعت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عرض حال
تصویر عرض حال
نامه ای که به دادگاه می نویسند و در آن تظلم می کنند، دادخواست
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بی حال
تصویر بی حال
Listless, Zonked
دیکشنری فارسی به انگلیسی
апатичный , измотанный
دیکشنری فارسی به روسی
апатичний , виснажений
دیکشنری فارسی به اوکراینی
apatyczny, wyczerpany
دیکشنری فارسی به لهستانی
无精打采的 , 精疲力尽的
دیکشنری فارسی به چینی